سی و نه.

ساخت وبلاگ
   این که می‌گن جهان‌های موازی و فلان، چیزی نمی‌دونم ازش؛ ولی چیزی که بهش فکر می‌کردم، می‌تونه یه تصویری باشه ازش، هر چند غیر‌واقعی و غیر‌علمی باشه. نمی‌گم این همون‌ه که کسی شاید بهش فکر نکنه؛ حرفم این‌ه که می‌تونه نمودی باشه ازش در مقامی که بحث از فیزیک نیست چندان، حداقل برای شخص من.

    آدمای مختلف، دنیاهای مختلفی دارن. دقیقا هر کدومشون یه دنیایی دارن برا خودشون. و خب در عین حال هم دارن توی یه دنیا با هم زندگی و معاشرت می‌کنن. وقتی به یه آدمی نزدیک می‌شی، احتمالش هست که وارد دنیاش بشی؛ ولی تا یه حدی، نه کاملا. این که تا چه اندازه، بستگی داره به رابطه‌ی موجود بین اون دو نفر.

    این‌طوری می‌شه که در حالی که آدما توی یه دنیای واحد‌ن، و جدا از اون برا خودشون‌م یه دنیایی دارن؛ توی دنیای یه سری دیگه هم هستن کم‌و‌بیش.

    دنیای آدما خیلی متفاوت‌ه از هم یقینا؛ و البته، هر کدوم هم به یه شکلی قشنگ‌ن.

    اگه آدمای دیگه‌ای تو زندگی‌مون نبودن -و کاملا تنها بودیم از هر نظر- یه حالی زندگی «می‌رفت به سمت» بی‌معنی شدن. یه قسمتایی از دنیای هر کدوم از ما، به خاطر دنیاهای بقیه به وجود اومده و معنی پیدا کرده. وقتی کسی از دنیامون می‌ره بیرون، یه بخشی از این دنیا تعریفش رو از دست می‌ده و نهایتا در حد یه سری خاطره می‌مونه برا خودش. و در کل دنیامون با وجود یه سری آدم جز خودمون معنی پیدا می‌کنه، تقریبا.

    آدما و دنیاهاشونو له نکنیم یه وقت...

پ.ن: در حال حاضر لزومی بر وجود عکس نبوده.

پیِ‌پ.ن: در عجب‌م چه‌طور می‌شه آدمی رو دوست داشت -حتا کم- وقتی از خودش متنفر‌ه؛ مگه این نبود که تا خودت رو دوست نداشته باشی، بقیه دوستت ندارن؟ و سوالی که برام به‌وجود اومده؛ وقتی کسی خودش رو تیره و تاریک می‌بینه، بقیه چه رنگی رو ازش متصور می‌شن؟

دنیای آبی یک ماهی قرمز...
ما را در سایت دنیای آبی یک ماهی قرمز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thenegzo بازدید : 175 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت: 4:18